دو ماهگی و واکسیناسیون
دوستان عزیزم عیدتون مبارک
شصت روز از زمینی شدن فرشته کوچولوی ما میگذره و هر روز که میگذره دوست داشتنی تر میشه. روز دوم آبان که دخترم 2 ماهه شد به دلیل عید غدیر درمانگاه تعطیل بود و ما نتونستیم برای واکسیناسیون دخملی اقدام کنیم، برا همین قرار بر این شد که شنبه برای پایش و واکسیناسیون یاسمینا کوچولومون درمانگاه بریم.
الان که دخملی دو ماهه شده کلی پیشرفت کرده، تو تشک بازیش بازی میکنه و به جغجغه و عروسک گردون بالای تختش واکنش نشون میده، خودشو برا مامان باباش لوس میکنه، دستشو میخوره و دوس داره باهاش حرف بزنیم و بازی کنیم، خلاصه دختر کوچولومون خیلی بلا شده!!
صبح روز شنبه منو همسری و گل قشنگمون آماده شدیم که بریم درمانگاه قبل از رفتن طبق توصیه چندتا از دوستام دو برابر وزنش (حدود 11 قطره) قطره استامینوفن به دختر نازم دادم تا بعد از واکسن زدن تب نکنه، خیلی دلهره داشتم چون دخملی دو تا واکسن داشت!!(هپاتیت و سه گانه) و البته قطره فلج اطفال هم باید بهش میدادن. ساعت 8 صبح ما اولین مراجعه کننده به بخش پایش بودیم، وارد اتاق شدیم همون خانوم خوشرو که تو اولین پایش مشخصات دخملی رو پرسید اونجا بود اما امروز کمی بداخلاق شده بود! یاسمینا جونمو رو ترازو گذاشتم فداش بشم وزنش به 5700 رسیده بود و قدش هم 59 سانت که طبق نمودار پیشرفت کرده بود. حالا نوبت واکسیناسیون رسید!! من که اصلا دل دیدن این صحنه رو نداشتم دخملی رو به باباش سپردم و رفتم تو راهرو درمانگاه، کمی که از اتاق دور شدم صدای گریه یاسمینای قشنگمو شنیدم بعد چند دقیقه دوباره صدای گریه اومد و دوتا واکسن زده شد، برگشتم تو اتاق، قربون دختر آرومم بشم که فقط چند لحظه کوتاه گریه کرد و بعد آروم شد.
متاسفانه قطره فلج رو تموم کرده بودن و ما مجبور شدیم برای قطره به یه درمانگاه دیگه بریم. بعد از خوردن قطره، همسری منو یاسمینای نازمونو رسوند خونه و خودش رفت سر کار. خوشبختانه تا الان که 8 ساعت از تزریق واکسن میگذره هنوز دخملی تب نکرده و هر 4 ساعت بهش قطره میدم تا اذیت نشه و تب نکنه. خب دیگه امیدوارم زیاده گویی نکرده باشم در ادامه مطلب هم چند تا عکس از دوماهگی دختر طلا گذاشتم.
دختر کوچولوم بالاخره اندازه عروسکش شد!
دختر خندان من
وقتی یاسمینا دوربینو میبینه
دختر خنده روی من تو خواب هم میخنده
دخملی و تشک بازی
نگاه مهربون ناز گلم به دور دست