سفر به گناوه
ظهر چهارشنبه گذشته همسری زنگ زد و گفت وسایل رو آماده کن که فردا با یه گروه از همکارا و خونواده هاشون میریم گناوه. منو دخملی هم تا عصر آروم آروم چمدونمونو بستیم و بقیه وسایل رو همسری که اومد زحمتشو کشید
برای این سفر دو روزه یه اتوبوس هم در نظر گرفته بودن اما چون ممکن بود دخملی با سر و صداش بقیه رو اذیت کنه ما تصمیم گرفتیم که با ماشین خودمون بریم و تو گناوه به جمع بپیوندیم.
پنجشنبه صبح زود پاشدیم ، خودمون آماده شدیم و برای اینکه نازگلم بیدار نشه قصد داشتم یه پتو دورش بگیرم و بذارمش تو ماشین، اما دخملی سحرخیز من سریع بیدار شد و آمادش کردم، سوار ماشین شدیم. صبح خیلی قشنگی بود همه جا مه بود طوری که چند متر جلوتر رو نمیشد دید.
یاسمینا جونم تقریبا تمام مسیر رو خوابید و حدود ساعت یازده بود که رسیدیم. رفتیم هتل و یه اتاق رو به دریا رو بهمون دادن، تا وسایلمونو بردیم تو اتاق بقیه گروه هم اومدن و برای ناهار رفتیم. بعد از ناهار هم کمی استراحت کردیمو رفتیم کنار ساحل، جاتون خالی هوا عالی بود، سرمای خیلی ملایم و لذت بخشی داشت. به اصرار همسری سوار یکی از موتورهای ساحلی شدم و یاسمینا بغل باباش کنار ساحل ایستادن، خیلی خوب بود، سرعت، باد، هیجان، عالی بود! اما وقتی برگشتم دیدم دخمل طلا از بس گریه کرده بود صداش گرفته بود!!
عصر هم یه دوری تو بازار زدیم و برای شام برگشتیم هتل و استراحت کردیم. روز بعد هم تا ظهر گناوه بودیم و بعد رفتیم چاهک. در ادامه، گروه به دیلم رفتن و ما برگشتیم خونه و مسافرت دو روزمون با همکاری دختر نازم به خوبی گذشت
دخترم صبح زود، قبل از حرکت
عکسها در ادامه...
خواب تو ماشین در مسیر
انتظار برای تحویل اتاق
تعویض لباس و استراحت در اتاق
محمدیاسین، همسفر کوچک و دوست داشتنی ما
یاسمینا و محمدیاسین
وقتی که یاسمینا برای اولین بار کرم ضد آقتاب زذ
دخملی و باباش در کنار ساحل
یاسمینا و بوسه خرسی
دختر طلا وقتی از سفر برگشتیم با توپی که خیلی دوسش داره