یاسمینایاسمینا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

مسافر تابستونی

ده ماهگی

سلاااااااااام بعد از یه غیبت نسبتا طولانی بالاخره فرصتی پیدا کردم و به وبلاگ دخملی سر زدیم. یاسمینا خانوم من یه هفته اس که ده ماهگی رو تموم کرده و وارد ماه یازدهم زندگیش شد!! قبلا که دوستام میگفتن قدر این روزاتو بدون (وقتی یاسمینا نوزاد بود) حرفشونو درک نمیکردم، ولی حالا میفهمم!! گرچه هر روز شیرین و شیرینتر میشه اما مراقبت ازش واقعا پیچیده اس ، با اینکه دائم مراقبشیم، تو این مدت یه بار سرش آسیب دید و یه بار هم لپش کبود شد(دقیقا روز ورود به یازده ماهگی)! چند روز قبل ناز گلم رو برای پایش به درمانگاه بردم، خدا رو شکر مثل همیشه طبق نمودار خودش رشد کرده بود، قد: 76 سانت، وزن:9 کیلو و 800 گرم . البته رشد شیطونیهاشم خیلی عال...
10 تير 1393

نه ماهگی

                                           دخملی طلا نه ماه از تولدش رو پشت سر گذاشت!!! این روزا اینقد شیطونی میکنه که دیگه فرصتی برای پست جدید گذاشتن نمیذاره، گرچه با همین شیطونیهاش مامان و باباشو روز به روز بیشتر عاشق خودش میکنه . ناز گلم تو این نه ماه خیلی چیزا رو با سعی و خطا یاد گرفته: ایستادن، نشستن، چهار دست و پا رفتن و آخرین مورد پیشرفتش هم دست زدنه !! تبلیغات تلویزیون رو هم خیلی دوست داره مخصوصا تبلیغ لوسی ...
4 خرداد 1393

هشت ماهگی

  (با کمی تاخیر) روز مادر و روز زن رو به همه مامانای مهربون و به خصوص به مامان همیشه دوست داشتنی و مامان خوب همسری تبریک میگم مامان مهربونم مثه همیشه عاشقتم و از همین فاصله دور میبوسمت و روزت رو تبریک میگم ما هم امسال مامان بودیم و دو برابر جایزه گرفتیم حالا میرسیم به هشت ماهگی و یاسمینا گلی ما که هشتمین ماه تولدشونم سپری کردن! روز دوم اردیبهشت ماه، با دختر نازم برای انجام پایش هشت ماهگی به درمانگاه رفتیم و قد و وزنش رو گرفتن، قد: 73 سانت و وزن: 9 کیلو 100 گرم بود. خدارو شکر کاملا سالم بود و با اینکه دندوناش هم تو این ماه دراومد رشد خیلی خوبی داشته . از شیطونیهاشم که نگو، روز به روز بیشتر میشه!! ...
4 ارديبهشت 1393

تولدت مبارک علی جون

چند روز پیش، منو یاسمینا و باباش به یه مهمونی دعوت شدیم. به مناسبت تولد علی جون_ پسر، خاله جون سمیه و عموجون رحمت (دوستمون)_ به پارک خلیج فارس در سربندر دعوت شدیم . ممنون بابت مهمونی عالیشون بهمون خیلی خوش گذشت ، یاسمینا هم با بابا تمام پارک رو دور زدن و از هوای خوب بهاری استفاده کردن.  گل پسری ما، 3 ساله شدن و اینطور که مامان جونش میگفت دیگه مستقل شده و تو تخت خودش میخوابه! علی جون تولدت مبارک ، امیدوارم سالهای سال، سالم و شاد تولدتو جشن بگیری و بهترین پسر دنیا برای مامان و بابای مهربونت باشی  چهار روز پیش تولد خاله جون فائزه هم بوده که تولدشو تبریک میگم و بهترینها رو براش آرزو میکنم   اینم عکسای...
29 فروردين 1393

عید اومد،بهار اومد!

  سلامی به طراوت شکوفه های بهاری تقدیم دوستای گلم سال نو همگی مبارک، امیدوارم سال جدید پر از خیر و خوبی و آرزوهای قشنگ برای همه ی زمینیان باشه بعد از تقریبا یه ماه و نیم دوری از وبلاگ، منو دخملی برگشتیم. سال 92 با همه خوبی ها و بدی ها، شادی ها و غصه ها و اتفاقات رنگارنگ سپری شد، هر کسی از سال گذشته یه ذهنیتی براش به جا مونده که ممکنه زیبا و شاید هم ناخوشایند بوده باشه، برای من بهترین و زیباترین حس رو به همراه داشت و فرشته کوچولویی که الان تمام دنیای من شده قدم به کره خاکی گذاشت، اینطور بود که امسال برای منو همسری یه جور دیگه و با یه شور و حال متفاوت شروع شد، سال قبل دو نفر و نیم بودیم ولی امسال با دختر نازم یه خان...
20 فروردين 1393

نیم سالگی

             دختر ناز مامان نیم ساله شد!!! دخنر عزیز و دوست داشتنی من نیم سالگیت مبارک یاسمینا کوچولوی من تو این شش ماه کلی بزرگ شده و هر روز بامزه تر میشه، گرچه گاهی با شیطونیهاش کمی کلافمون میکنه اما بازم عاشقشیم این دختر بازیگوش علاقه خاصی به سیم، موبایل، ریموت کنترل و مجله پیدا کرده!! با روروئکش دائم اینور و اونور خونه میچرخه و جیغ میزنه. این روزا دخمل نازم مدت خواب روزانش طولانی تر شده و بهتر میخوابه. راستی.... دخمل مامان دیگه بزرگ شده، غذا میخوره!!! اونم از نوع حریره و فرنی! به مناسبت این پیشرفت دخملی، منو بابایی براش کیک پختیم و نیم سالگی و ش...
2 اسفند 1392

آخ جوون تولد..

چهارشنبه گذشته برای تولد یک سالگی محمد یاسین (پسرکوچولویی که تو چندتا پست قبلتر عکسشو گذاشتم) دعوت شدیم. منو یاسمینا گلی هم آماده شدیم و با یه کادوی کوچولو رفتیم تولد. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. بچه ها در سایزها و سنین مختلف تو تولد حضور داشتن، کوچیکترین بچه مجلس هم دخملی مامان بود . ابتدای تولد خوشحال بود و اطراف رو نگاه میکرد و میخندید ولی بعد از یه ساعت خسته شد و تو همون سرو صدای بچه ها خوابید ! آخر مجلس هم بیدار شد و برگشتیم خونه پیش باباجونش و با هم کیک تولد محمد یاسین عزیزمونو خوردیم که خیلی هم خوشمزه بود. محمدیاسین خوشگلم امیدوارم صدو بیست سالگیتو جشن بگیری یاسمینا، آماده برای تولد یه تعدادی از بچه ها در تول...
2 اسفند 1392