سفر به مشهد (2)
سلام به روی ماه همگی روزهای سرد زمستونیتون بخیر!
قرار بود سه هفته مشهد بمونیم اما دلتنگی همسری سفرمونو کوتاه کرد و بعد از دو هفته به خونمون برگشتیم طبق برنامه همیشگی منو دخملی یه هفته زودتر رفتیم که خدا رو شکر اینبار هم دختر نازم تو هواپیما اذیت نکرد و کل پرواز رو خوابید وقتی رسیدیم مشهد، مامان و بابای خوبم اومدن فرودگاه تا من و نوه ی شیطونشونو ببرن خونه. این یه هفته خونه مامانی و آقاجون به یاسمینا گلی و البته خودم حسابی خوش گذشت، دخملی که یا بغل این خاله جون یا اون یکی و مامانی یا پسرخاله ها و آقاجونیش میچرخید!! نمیدونم هفته چطور مثل باد گذشت.
پنجشنبه شد و همسری هم به جمع ما پیوست. ظهر پنجشنبه بابایی یاسمینا جونی اومد دنبالمون و سه تایی باهم رفتیم خونه مامان شوشو. جمعه ظهر به مناسبت برگشتن عموجون یاسمینا از کربلا رفتیم مهمونی و جاتون خالی خوش گذشت اما دختر بلا کمی نق و نوق کرد
و اما شنبه صبح ... وقت سوراخ کردن گوشها رسید!منو همسری و دخملی رفتیم درمانگاه نزدیک خونه مامان شوشو، گوشواره هایی که از قبل تهیه کرده بودیم به خانوم دکتر دادیم، به گوشای کوچولوی دختر نازم کمی لیدوکائین زدن تا بی حس بشه، بعد از چند دقیقه یاسمینا و باباش رفتن تو اتاق تا مراسم سوراخ کردن گوش برگزار بشه، اولین و دومین صدای جیغ اومد و پدر و دختر هم از تو اتاق اومدن. قربون دختر نازم بشم چشاش پر اشک بود بغلش کردم و کلی بوسیدمش. حالا دیگه دخمل طلا گوشواره داشت که خیلی هم بهش میومد!!
روزهای بعد هم به خرید کردن و اینور و اونور گذشت، تو خونه مامان شوشو هم نازگلم تو بغل پدرجون و مادرجون یا بغل عمه جون (که فقط دو روز پیشمون بود) یا بغل خودمون میچرخید. هوا هم سرد بود ولی باید کارهامونو انجام میدادیم و یکی از کارهامون رفتن به حرم امام رضا (ع) بود که تو هوای سرد زمستونی هم حال خوبی به آدم میده و روحمونو تازه میکنه.
یه روز هم با دختر طلا بعد از مدتها خونه یکی از دوستای قدیمیم رفتیم و دخملی برای اولین بار خاله جون سمیه و خاله جون سعیده شو (دوستان گل خودم) دید و البته با زهرا و محمدصادق عزیز (بچه های سعیده جون) هم آشنا شد، قربونشون برم از پارسال تا حالا هر دوشون کلی بزرگ و دوست داشتنی شدن
پنجشنبه شد و وقت برگشتن به خونه، پرواز قرار بود ساعت 12 ظهر باشه، آماده شدیم که بریم فرودگاه اما متوجه شدیم که به دلیل مه در خوزستان پرواز کنسل شده، اون روز رو کلی منتظر شدیم که پرواز جایگزین بذارن که نشد. برای روز بعد ساعت 13 به اهواز پرواز گرفتیم، که بعد از 4 ساعت تاخیر پرواز انجام شد و ساعت 7:30 به اهواز رسیدیم و از اونجا هم بعد از کلی معطلی اومدیم خونه!!
دخملی خونه مامانی
عکسها در ادامه...
یاسمینا و پسرخاله جونش
دخترم با گوشواره
دخملی قبل از مهمونی عموجون
عکس از حرم برای ملودی عزیزم
یاسمینا و مامان
از راست به چپ : یاسمینا، زهرا و محمدصادق
دختر طلا در فرودگاه