بازگشت به خانه
بعد از دو ماه و نیم دوری از خونمون وقتی که دخملی 19 روزش شد قرار بر این شد که با خواهرم (فرناز) به ماهشهر و خونمون برگردم. هم خوشحال بودم که پیش همسری برمیگردم و هر روز باهمیم که البته دلم برا خونمونم تنگ شده بود و از طرفی هم احساس دلتنگی و نگرانی هم داشتم، دلتنگی دوری از مامانم و زادگاهم ، نگرانی هم برای مراقبت از نوزاد نوزده روزه! همه اینها یه حس سردرگرمی و پیچیده ای رو برام بوجود آورده بود. پنجشنبه صبح داداشم منو یاسمینا رو به همراه فرناز فرودگاه رسوند، بعد از کلی انتظار تو صف بالاخره کارت پرواز رو گرفتیم و وسایلمون رو تحویل بار دادیم و رفتیم سالن انتظار. ساعت 12 هواپیما پرید. این دختر شیطون رو هم هر کاری کردم تا از...
نویسنده :
مامان فهیمه
15:00